۱۴۰۲ آذر ۴, شنبه

فردگرایی

 برخی افراد تصور می کنند که می توانند سرنوشت خود را در دست بگیرند و در نگاهی فردگرایانه Individualistic از جامعه جدا کنند. شعارشان هم این است که: «هویت ما فردیت منحصر به فرد ماست.» آنان بر این باورند که این حق هر فرد است که زندگی خود را آنطور که دلش می خواهد بدون توجه به محیط پیرامونی و کار و زندگیِ دیگر افراد، بسازد و از آن بهره ببرد. آنان گاه از زندگی فردی خود الگو می سازند. آن را با عکس و ویدیو و پست های فراوان در صفحهٔ شبکه های اجتماعی به نمایش می گذارند و به بِرَند سازی از خود  Self branding مشغول می شوند.
 
حقیقت آن است که وضعیت اجتماعی مستقل از رفتار افراد، گروه‌ها، طبقات و نهادهای اجتماعی نیست. این رفتارهای فردی و خود-بِرَندسازی های پیرامون آن، نه تنها زندگی یک فرد را تغییر می دهد، بلکه اجتماع اطراف فرد و محیط اجتماعی پیرامونی را نیز تغییر می دهد. جامعه در حال تحول دائمی است و عمل ما در اوج فردیت خود، یک عمل اجتماعی هم هست که در جهت بخشیدن به تحولات نقش آفرینی می کند. عمل هر فرد می تواند عملی باشد که به دانش تحولات اجتماعی توجه جدی دارد یا نسبت به آن بی اعتناست. ما به تنهایی مشغول تغییر کردن و تغییر دادن نیستیم. دیگرانی هم با همین دیدگاه، درست مثل ما، دارند همین کار را می کنند. اگر الگوی فردگرایانه‌ٔ ما تکثیر و تکرار شود، در واقع داریم جامعهٔ دیگری می سازیم که اصل اولیهٔ آن چنین است: 
«همهٔ افراد تنها باید به فکر خود و زندگی خود باشند.» 
چنین جامعه‌ای بر خلاف تصور باورمندان به فردگرایی، نه یک جامعهٔ آزاد از هر نوع ایدئولوژی، بلکه جامعه ای است مبتنی بر یک ایدئولوژی و یک اتوپیا Utopia . «جاس شلدون» رمانی علمی تخیلی دارد به نام ایندیودوتوپیا Individutopia که در آن، جامعهٔ ایده‌آل حاصل از این نوع فردگرايي نولیبرالی را تشریح می کند. او نشان می دهد، چنین جامعه ای در واقع نه یک آرمانشهر بلکه  نوعی ویرانشهر Dystopia غیر قابل زندگی برای بشریت است. توصیه می کنم اگر امکانش را دارید ، این کتاب را بخوانید.
انسان در عین فرد بودنش ماهیت اجتماعی دارد؛ 
نمی توان بر این ویژگی چشم فروبست.

۱۴۰۲ مهر ۱۷, دوشنبه

آیا به این جنگ ها نیاز است؟

با گسترش علوم بازاریابی عبارتی زبانزد شد که: ما لزوما بر اساس پاسخ به بازار تولید نمی کنیم؛ ما خود نیاز به محصولات را می آفرینیم. از اولین کسانی که چنین شعاری را مطرح کرد هنری فورد کارآفرینی بود که صنعت اتومبیل سازی آمریکا را شکل داد. او نه تنها به خاطر تولید اتومبیل های «فورد» آمریکایی مشهور شد، بلکه یکی از کسانی است که روش‌های مدیریتی بسیاری را برای اولین بار به تجربه گرفت، ارتقاء داد و در ابعاد اجتماعی مطرح ساخت- Fordism.

به نقل از اوست که گفته می شود: 
«ما محصول نمی سازیم، ما نیاز می سازیم.» 
 "We don't make a product, we make a need"
 
مدت هاست  این سوال ذهنم را مشغول داشته که:
-  آیا این ضرورت های ژئوپلیتیک و استراتژیک است که جنگ‌ها را ایجاد می کند و صنایع به شدت خصوصی و خصوصی سازی شدهٔ نظامی صرفا دنبال رو آن هستند؟
- یا نه؛ این شرکت ها ی نظامی هستند که روایت‌های ژئوپلیتیکی می آفرینند (نیاز) و استراتژی های نظامی خلق می کنند و آن را براه می اندازند و از آن سود می برند؟
 
جنگ های مدرن را باید از جنبه های مختلف و به کمک علوم امروزین بازشناخت تا بتوان به نحوه شایسته برای بازداری از آن ها اقدام کرد.

اثر تقابل

 

 تقابلِ با آنانی که نمی توانند ما را از بین‌ ببرند، 

قوی‌ترمان خواهد کرد.

What does not kill me makes me stronger

 

اپورتونیسم

 بحث ما در چپ حول این نیست که نظم نوین موجود جهانی به نفع آمریکا در درجهٔ اول، و برخی متحدانش در مراحل بعدی طراحی شده یا نشده و باید یا نباید علیه آن مبارزه کرد. اگر کسی این را نفهمد و باور نداشته باشد که «جهان دیگری باید برقرار شود» اساسا چپ نیست. نظام جهانی موجود یک نظام هرمی است و علیه کشورهای در حال توسعه یعنی اکثریت بشریت عمل کرده است. 
بحث در چپ که تنوع دیدگاه‌هایی را هم باعث شده، حول چگونگی مبارزه با نظام های ارتجاعی چه در سطح ملی و چه در سطح جهانی است. بحثِ چپ در واقع حول آلترناتیوی است که در برابر این نظام ها ارائه می شود. 
دانش و تجربهٔ سیاسی در طی دهه ها نشان داده که تحلیل های لنین از اپورتونیسم چپ و اپورتونیسم راست تا چه حد علمی است. این بالایی ها هستند که با یکی از دو پرچم اپورتونیسم چپ ویا اپورتونیسم راست در این پایین حضور پیدا می کنند و در میان مبارزان تفرقه می اندازند و راه بالایی ها را برای تسلط شان بر مردم هموار می کنند.
هم جریان های درست مبارزه و هم اپورتونیست های چپ نقدی قوی به اپورتونیسم راست دارند، اما نباید آن ها را با هم یکی گرفت. فرق اساسی آن ها این است که جریان درست مبارزه همیشه با دو نقد به اپورتونیسم راست و اپورتونیسم چپ مسیر خود را تنظیم می کند، اما اپورتونیسم چپ از نقد تندی استفاده می کند که یک سو بیشتر ندارد و آن به سمت راست است. بدین طریق است که چون همه را راست می بیند، نوک پیکان حمله اش را به طرف جریان درست و اصولی مبارزه قرار می دهد که اولین سنگرگاه مقابل اپورتونیسم چپ است. همین امر در مورد اپورتونیسم راست هم صادق است که از سوی دیگر، همهٔ تلاشش به کوبیدن جریان اصولی مبارزه ختم می شود. 
بدین طریق است که اپورتونیسم چپ و اپورتونیسم راست به ابزار دشمن طبقاتی تبدیل می شوند.

۱۴۰۲ مهر ۷, جمعه

جنبش کارگری

 برای گرفتن نبض جنبش انقلابی باید میزان شکل گیری شبکه های مردمی، حجم محتواسازی و داد و ستدهای درون ارتباط‌های شبکه‌ای، کیفیت گفتمانی بین گروه‌ها، و میزان جریان یافتن هیجانات اجتماعی - و از همه مهمتر احساس همبستگی- را زیر نظر گرفت.

باید به این سوال پاسخ گفت: آیا شکل‌گیری یک جنبش خودجوش شبکه ای کارگری ممکن است؟ چگونه می توان به این فرایند کمک کرد؟

فازی

 هرگز حدیث حاضر غایب شنیده ای؟ 

 من در میان جمع و دلم جای دیگر است.

در واقع، هم حاضر و هم غایب … آیا از این بهتر می شود واقعیت های فازی را بیان کرد؟

تشکل طبیعی

 روابط انسانی بین افراد یک جامعه دارای نوعی تشکل طبیعی است. سازماندهی سیاسی اجتماعی در واقع، تبدیل تشکل طبیعی به تشکل سازمانی مطلوب است. درک تشکل های طبیعی و سازماندهی هدفمند به شکلی که حداکثر نزدیکی به تشکل طبیعی را داشته باشد، امری حیاتی است. هر چه از تشکل طبیعی حتی بنا بر ضرورت دور شویم، معضلات سازماندهی افزایش می یابد و تلفیق کار مخفی و علنی در شرایط امنیتی حاد مبارزه ناموفق تر می شود.